یکی از نعمتهای ویژه خدا به بنده ی حقیر اینه که اهل مشهدالرضا هستم .البته مدتی است به دلیل تحصیل و تبلیغ از مجاورت ولی نعمتمان محروم شده ام.

همه ی ما بارها کرامتهای امام رئوف را شنیده ایم اما امروز می خوام یکی از کرامتهای  آقا را با یک واسطه خدمتتون عرض کنم .

مادر خانم بنده خادم حرم امام رضا هستند برام تعریف کردند: چند هفته ی قبل ،کنار پنجره فولاد دیدم یه زن وشوهر با لهجه ی آذری داشتند با هم دعوا می کردند.شوهر به خانومش می گه بسه دیگه بیا برگردیم اگه قرار بود امام رضا دخترمونو شفا بده تا حالا شفا می داد (دختر این خانواده نابینا بوده).زن با اصرار تمام از شوهرش می خواد که برو بلیطو کنسل کن یه هفته ی دیگه هم اینجا بمونیم.مرد عصبانی می شه و می گه یه هفته است منو از کار و زندگی انداختی ، کلی خرج کردم از اولشم می دونستم اینها همش حرفه و ... .

زن بر می گرده رو می کنه به طرف ضریح آقا و یه جمله می گه : یا امام رضا  بچه مو شفا بده ، نه به خاطر اینکه دخترم نابیناست و من رنج می کشم ،نه،اما اگه شفا ندی این مرد تا آخر عمر به من سرکوفت می زنه و من تحمل حرفای این مرد رو ندارم.

مادر خانم من می گن دیدم تا این زن این جمله رو گفت یه دفعه بی هوش شد و من رفتم آنبولانس خبر کنم یه چند دقیقه ای طول کشید .

تا برگشتم دیدم مردم یه دختر بچه ی شش ساله رو روی دستهاشون بلند کردند،بعضی ها دارن لباسهاشو پاره می کنند تا به عنوان تبرک ببرندو... تا این صحنه رو دیدم فهمیدم امام رضا دخترشونو شفا داده .مادرخانمم می گن دیدم دختره ،خوب نیست مردم لباسهاشو بدرند رفتم و با همکاری خادمهای دیگه دختر رو از بین جمعیت آوردم بیرون.دستشو گرفتم تا ببرم اسمشو به عنوان یکی از کسانی که شفا گرفته ثبت کنم.

همینطور که به سمت دفتر شفا یافته ها داشتیم می رفتیم از اون دختر سوال کردم چه اتفاقی افتاد ؟گفت نمی دونم کی بود اما یه آقای مهربونی رو دیدم،اومد با دستاش رو چشمام کشید و یه دفعه دیدم همه چیزو می بینم.

بنده هروقت این ماجرا رو برای کسی تعریف می کنم گریه امونم نمی ده شما هم این ماجرا رو از زبان حقیر برای دیگران تعریف کنید تا سومین واسطه برای بیان یک قطره از دریای فضائل اهل بیت پیغمبر باشید.

السلام علیک یا غریب الغرباء یا معین الضعفاء والفقراء