فردی چند گردو به بهلول داد و گفت :بشکن و بخور و برای من دعا کن...

بهلول گردوها را شکست و خورد اما دعا نکرد ...

آن مرد گفت :گردوها را می خوری نوش جان ، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم...!

بهلول گفت : مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای ، خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است ...

 

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن..        که خواجه خود روش بنده پروری داند.....

 

بیایید خوبیهایمان را با منت و آذی نابود نکنیم.

--------------------لطفا این مطلب را نقد بفرمایید------------------------

 با راهنمایی دوستان عنوان این مطلب تغییر کرد

متشکرم